-
آژانس...
چهارشنبه 3 آبان 1391 13:14
ماشا الله غصه های من یکی یکی نمیان... آژانس میگیرن همگی باهم میان...!
-
شادروان...
سهشنبه 2 آبان 1391 16:36
خدایا...!چرا تا زنده ایم روانمان را شاد نمی کنی...؟همینکه مردیم،شاد روانمان می کنی...؟!
-
راستش را بگو...
دوشنبه 1 آبان 1391 21:53
راستش را بگو...! نکند تو آن" این نیز " هستی که همیشه می گذری...
-
مال ناراضی...
دوشنبه 1 آبان 1391 18:48
جا گذاشتی...! رد خاطراتت را جا گذاشتی...مال ناراضی از گلوی ما پایین نمی رود... بیا برش دار...!
-
شبهای بارانی...
دوشنبه 1 آبان 1391 11:27
در این شبــهای بـارانی، غـم انگیز است تنـهایـی... بــه امــید نگــاهی تلــخ، که می آیــی...به احسـاست قســم یــک شب،دلم می میرد از حسرت...و من آهسته می گویم:تـــو هــم دیــگر نمی آیی...
-
قصه
یکشنبه 30 مهر 1391 13:04
او "رفت"...همین...قصـه ام کـوتـاه بـود...بـه سـر رسیـد...کـلاغ جـان،تـو هـم بـرو...شـایـد جـایـی دیگـر قصه ای زیـبـا منتظـرت باشد...
-
نمک...
جمعه 28 مهر 1391 22:11
نمک خوردی نوش جونت …نمکدونم شکستی،دمت گرم…دیگه بقیشو به زخممون نپاش…!
-
کاش...
جمعه 28 مهر 1391 12:22
کاش میدانستی که الان یک شبم "چند روز" طول می کشد...!
-
مأمور و معذور
پنجشنبه 27 مهر 1391 21:31
شغلش این بود بیاید... عاشق کند...تنها بگذارد و برود...! نامرد...نمیدانم...! شاید مأمور بود و معذور...!
-
هیس...!
چهارشنبه 26 مهر 1391 16:35
ﻫﻴـــﺲ...!ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻥ... ﺻﺪﺍﯼ ﻧﻔﺴﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻍ ﻫﺎﯾﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ...!
-
تسبیح
سهشنبه 25 مهر 1391 21:21
تســبـیح میشوم زیر انگشــتانت...دانــه دانــه میـرانـی ام تا خـودت را بالا ببــری...
-
آدمک های هزار رنگ
سهشنبه 25 مهر 1391 13:26
میانِ آدمـک هایِ هـــزار رنــگ...دلباخته یک رنـگی او شدم...افـسوس...گذر زمان بیرنــگش کرد... کم رنگ...و کم رنگ تر... و آخــر مـحــو....
-
دهان پر...!
دوشنبه 24 مهر 1391 10:51
دهانم پُر از حرف است... اما حیف...!با دهان پُر نباید سخن گفت...!
-
اسکار
یکشنبه 23 مهر 1391 16:44
کاش مردم جدایی او از من را هم می دیدند... بی شک اسکار می گرفت بازیش با من...!
-
خوشبختی
یکشنبه 23 مهر 1391 16:42
همینـــکه آرزوهایــم را خــاک کــردم،به آرامش رسیـــدم...چــه ســاده بود خوشبختــی…
-
رنگین کمان
شنبه 22 مهر 1391 13:17
این روزها یکـرنگ که باشی،چشمشان را می زنی...خسته می شوند از رنگ تکـراریت...این روزهـا دوره رنگین کمـان هاست...!
-
خنده،گریه...
شنبه 22 مهر 1391 13:15
همه چیز خنده دار بود… داشتن تو…بودن من... ماندن ما…رفتن تو…این همه آه…گاهی از این همه خنده گریه ام می گیرد...!
-
غم...
شنبه 22 مهر 1391 13:14
من غم برای خوردن بسیار دارم...تو دیگر برایم لقمه نگیر...!
-
زخم های روزگار...
جمعه 21 مهر 1391 12:37
زخمهای روزگار را باید شست...مرهمی می گذارم از جنس تنهایی... میدانم این زخمها التیام پیدا می کنند،اگر چه جایشان می ماند...
-
ماندن...
جمعه 21 مهر 1391 12:36
گاهی بــه خـاطرش مــاندن را تـحـمـل کن...رفتن از دست "همـــه" بر می آید...
-
اتفاق
جمعه 21 مهر 1391 12:35
چه معنـــى دارد زندگى...!؟ وقتى که هیچ اتفاقى من و تو را سر راه هم قرار نمى دهد...!
-
یک سر و گردن...
چهارشنبه 19 مهر 1391 17:11
بـــاور کن بیشتر از تو دلتـــنگم...حداقل یک سر و گردن...!
-
دار مکافات...
چهارشنبه 19 مهر 1391 12:33
می گویند دنیا دار مکافات است...دنیا را بی خیال... فعلا که دار و ندار ما تویی و ندیدنت مکافات...
-
بازی...
سهشنبه 18 مهر 1391 17:19
مـن چشمهایـــم را بستم و تـــُـو قایــم شدی... مــَن هنــوز روزها را می شمــارم...! تــُو پیدا نمی شوی...! یا من بازی را بلـد نیستم... یا تـو جر زدی...!
-
دیگری...
سهشنبه 18 مهر 1391 13:17
عـزیزم چـه زیبـا اجـرا میکنــی خـط بـه خـط تمــام گـفـتـه هایم را... خواستــه هـایـم را...امـا بــرای دیگـری...!
-
پرتگاه...
سهشنبه 18 مهر 1391 12:12
در لابه لای دلشوره ها و ترس هایم،لب پرتگاه ایستاده ام...میدانم دستم را نمیگیری..! فقط محض رضای خدا پرتم نکــن...!
-
خوب-بد
سهشنبه 18 مهر 1391 00:47
از کودکی به ما جدایی را آموختند...آن زمان که بر روی تخته سیاه نوشتند: خوب-بد
-
نداشته ها...
دوشنبه 17 مهر 1391 13:53
همیشه نباید همه چیز را توضیح داد… وقتی کسی برای نداشته هایت بهانه میگیرد،بهتر است او را هم نداشته باشی تا به نداشته هایت اضافه شود…
-
این روزها...
یکشنبه 16 مهر 1391 20:02
شنیــده بودم که خاک سرد است...ایــن روزها اما انگار آنقــدر هوا ســرد است،که زنـده زنــده فراموش می کنیــم یکدیگــر را...
-
خدمات پس از خلقت
یکشنبه 16 مهر 1391 17:56
من داغونم...خـدایا میـشه بـگی خـدمـات ِ پـس از خلقـتت کـجاست ...؟!