شبهای بارانی...

در این شبــهای بـارانی، غـم انگیز است تنـهایـی... بــه امــید نگــاهی تلــخ، که می آیــی...به احسـاست قســم یــک شب،دلم می میرد از حسرت...و من آهسته می گویم:تـــو هــم دیــگر نمی آیی...
نظرات 4 + ارسال نظر
ایلیا دوشنبه 1 آبان 1391 ساعت 12:12 http://ghalbezakhmi.blogsky.com

دیگر ناراحت نیستم ،

دلم تنگ نیست ،

تنها نیستم ...

[کسی چه میداند ]

شاید دعاهام مستجاب شده ؛

و راضی به رضای خدا شده ام ...
***************************
سلام ممنون از حضورتون

سلام.قشنگ بود،مرسی

AlOne دوشنبه 1 آبان 1391 ساعت 14:44 http://tanhaeii.blogsky.com

لباس جدید مبارک !

مرسی

فاطمه دوشنبه 1 آبان 1391 ساعت 14:49 http://deleman43.blogsky.com/

دراین شبهای بارانی
دگر تنها نخواهم بود
چون میدانم خدا هرگز
مرا تنها نمیخواهد

قشنگ بود،مرسی

پسر روانی دوشنبه 1 آبان 1391 ساعت 18:53 http://pesare-ravani.blogfa.com/

میاد عزیزم میاد عجله نکن

ای بابا!دلت خوشه ها...! داریم پیر میشیم ولی این شاهزاده سوار بر اسب سفید ما معلوم نیست کجاست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد