عاشقانه ها...

عاشقانه هایی که برایت می نویسم،مثل آن چای هایی هستند که خورده نمی شوند...! یخ می کنند و باید دور ریخت...! فنجانت را بده دوباره پر کنم...

تراشکار...

تراشکـارِ ماهـری شده ام ...!بس کـه تــو نیــامدی... و من بــرای ِدلــم بهانـــه تراشیدم...!

معتاد

آرزوهایم هوایی می شوند…!به باد می روند…! دود می شنود…!حس می کنم معتاد حسرت هایم شده ام…!

دنیا...

بـرای خودم مـردی شده ام...!بی صدا گریه میکنم ...!ایـن روزها در سکوت سر سخت...!"دنیــــــا" مواظـبم بـاش ..."قلــبم" هنـوز زنـانـه می تـــپد...

خمس...

سالهاست در گلو مانده اند...!کم کم دارد به بغض هایم خمس تعلق می گیرد…!

هوای حوصله...

آنقدر هوای حوصله ام سرد است،که انگشتان احساسم سِر شده است... خدا جان،دیگر توان خواستن ندارم...امشب،تو دعا کن...من می گویم: آمین...!

دروغ تاریخی...

مهربانیت از دور چقدر نزدیک است...و عجیب حس میکنم که "جغرافیا" دروغی تاریخی است...!

انتظار

من انتظار تو را میکشم... تو مرا از انتظار میکشی... لعنت بر فتحه و کسره و ضمه...

گالیله

حق با کشیش ها بود گالیله...!زمین آنقدرها هم گرد نیست…هر کس می رود،دیگر باز نمی گردد…

وابسته

در "وا" میشود...در"بسته" میشود...درهم "وابسته" میشود...