دلم گرفته...

دلم گرفته از آدمایی که میگن دوستت دارم اما معنیشو نمیدونن...از آدمایی که میخوان ماله اونا باشی اما خودشون مال تو نیستن...از اونایی که زیر بارون برات می میرن و وقتی آفتاب میشه همه چیز یادشون میره...!

واهمه

کاش میدانستی و می فهمیدی که برای داشتنت، دلی را به دریا زدم که از آب واهـــــمه داشت...

علم یا ثروت؟

کودکی که میداند گریه های مادرش...دست های پینه بسته ی پدرش...و حتی گرسنگیش همه از بی پولی است،چگونه در مدرسه بنویسد: علم بهتر از ثروت است...؟

شیطان

وقتی حاجیان به شیطان سنگ می زدند،شیطان می خندید و می گفت: این جماعت که امروز به من سنگ می زنند،برسند تهران به من زنگ می زنند...!

دوره ی ارزانی

چه کسی می گوید‎ که گرانی شده است...؟!‏‎ دوره ی ارزانی است...دل ربودن ارزان...دل شکستن ارزان...دشمنی ها ارزان... و دروغ از همه چیز ارزان تر...قیمت عشق چقدر کم شده است...کمتر از آب روان...و چه تخفیف بزرگی خورده،قیمت هر انسان...!

درس اول

یاد دارم از دبستان در کتاب...درس اول صحبت نان بود و آب...آنچه را در خردسالی خوانده ایم... همچنان درجستجویش مانده ایم...

مگس

مگسی را کشتم...نه به این جرم که حیوان پلیدی است،بد است...و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است...طفل معصوم به دور سر من می چرخید...به خیالش قندم،یا که چون اغذیه ی مشهورش تا به آن حد گندم...ای دو صد نور به قبرش بارد،مگس خوبی بود...من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد،مگسی را کشتم...!

چسب زخم

پشت چراغ قرمز،پسرکی با چشمانی معصوم و دستانی کوچک گفت: چسب زخم نمی خواهید...؟پنج تا،صد تومن...آهی کشیدم و با خود گفتم:تمام چسب زخمهایت راهم که بخرم، نه زخمهای من خوب می شود نه زخمهای تو...

باران نخواهد آمد

کشتی نساز اى نوح، طوفان نخواهد آمد...بر شوره زار دل ها،باران نخواهد آمد...شاید به شعر تلخم خرده بگیری اما، جایی که سفره خالیست، ایمان نخواهد آمد...رفتی کلاس اول،این جمله را عوض کن:آن مرد تا نیاید، باران نخواهد آمد...

مرغ مهاجر

مردم شهر سیاه خنده هاشان همه از روی ریاست...دلشان سنگ سیاست...ما در این شهر دویدیم و دویدیم،چه سود...؟هر کجا پرسه زدیم خبر از عشق نبود...و تو ای مرغ مهاجر که از این شهر گذر خواهی کرد، نکند از هوس دانه ی گندم به زمین بنشینی...!