مرغ مهاجر

مردم شهر سیاه خنده هاشان همه از روی ریاست...دلشان سنگ سیاست...ما در این شهر دویدیم و دویدیم،چه سود...؟هر کجا پرسه زدیم خبر از عشق نبود...و تو ای مرغ مهاجر که از این شهر گذر خواهی کرد، نکند از هوس دانه ی گندم به زمین بنشینی...!
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد