قفس داران سکوتم را شکستند...دل دائم صبورم را شکستند...به جرم پا به پای عشق رفتن،پر و بال عبورم را شکستند...مرا از خلوتم بیرون کشیدند...چه بی پروا حضورم را شکستند...تمنا در نگاهم موج می زد...ولی رویای دورم را شکستند...
وحشت از عشق که نه، ترسم از فاصله هاست...
وحشت از غصه که نه، ترسم از خاتمه هاست...
ترس بیهوده ندارم، صحبت از خاطره هاست ...صحبت از کشتن ناخواسته عاطفه هاست ...کوله باری پر ز هیچ،که بر شانه ماست...گله از دست کسی نیست،مقصر دل دیوانه ی ماست...