قلمی از قلمدان قاضی افتاد...شخصی که آنجا حضور داشت گفت:جناب قاضی کلنگ خود را بردارید...قاضی خشمگین پاسخ داد:مردک این قلم است نه کلنگ...!
تو هنوز کلنگ و قلم را از هم باز نشناسی...؟
مرد گفت:هر چه هست باشد،تو خانه مرا با آن ویران کردی...!
آقایِ شهردار...!بگویید این قدرعوض نکنند رنگ و رویِ این شهرِ لعنتی را... این پیاده رو ها...میدان ها ...رنگ و رویِ دیوارها... "خـاطراتـم" دارند از بین میروند...