قلیان



شبى گفتم به قلیانم که از جانم چه میخواهى...؟ نوشت با خط دود خود به دردت میخورم گاهى...تو بر من مینهى آتش که درد خود کنى تسکین...من بیچاره میسوزم تو از حالم چه میدانى..؟!
نظرات 4 + ارسال نظر
محمد یکشنبه 12 شهریور 1391 ساعت 19:50 http://www.eshghzibast311.blogsky.com

سلام
خوی هستید؟
خیلی خوب مینویسید.
خوشحال میشم باز هم به وبلاگ من سر بزنید.
همیشه خندون باشی

سلام.مرسی...حتما سر میزنم

پسر روانی دوشنبه 13 شهریور 1391 ساعت 01:08 http://pesare-ravani.blogfa.com/

.لعنت به دردی که با هیچی نمیشه دودش کرد!

ایشالا هیچکی همچین دردی نداشته ‎باشه

vahid دوشنبه 10 مهر 1391 ساعت 03:33 http://hamechi-vahid.blogsky.com

سحر با باد می‌گفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش می‌رو که با دلدار پیوندی
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز
ورای حد تقریر است شرح آرزومندی
الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور
پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی
جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست
ز مهر او چه می‌پرسی در او همت چه می‌بندی
همایی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی
دریغ آن سایه همت که بر نااهل افکندی
در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
به شعر حافظ شیراز می‌رقصند و می‌نازند
سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
حافظ
غزلیات
ی احساسی ب من میگه اینا هم وزنن!!! نظر شما چیه؟!!!

نمیدونم والا

vahid سه‌شنبه 11 مهر 1391 ساعت 03:40 http://hamechi-vahid.blogsky.com

منم نمیدونستم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد