شبى گفتم به قلیانم که از جانم چه میخواهى...؟
نوشت با خط دود خود به دردت میخورم گاهى...تو بر من مینهى آتش که درد خود کنى تسکین...من بیچاره میسوزم تو از حالم چه میدانى..؟!
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز ورای حد تقریر است شرح آرزومندی الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست ز مهر او چه میپرسی در او همت چه میبندی همایی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی دریغ آن سایه همت که بر نااهل افکندی در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی به شعر حافظ شیراز میرقصند و مینازند سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی حافظ غزلیات ی احساسی ب من میگه اینا هم وزنن!!! نظر شما چیه؟!!!
سلام
خوی هستید؟
خیلی خوب مینویسید.
خوشحال میشم باز هم به وبلاگ من سر بزنید.
همیشه خندون باشی
سلام.مرسی...حتما سر میزنم
.لعنت به دردی که با هیچی نمیشه دودش کرد!
ایشالا هیچکی همچین دردی نداشته باشه
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز
ورای حد تقریر است شرح آرزومندی
الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور
پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی
جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست
ز مهر او چه میپرسی در او همت چه میبندی
همایی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی
دریغ آن سایه همت که بر نااهل افکندی
در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
به شعر حافظ شیراز میرقصند و مینازند
سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
حافظ
غزلیات
ی احساسی ب من میگه اینا هم وزنن!!! نظر شما چیه؟!!!
نمیدونم والا
منم نمیدونستم...