سرنوشت...

کاش میدانستم چه کسی این سرنوشت را برایم بافت…آنوقت به او می گفتم…یقه را آنقدر تنگ بافته ای…که بغض هایم را نمی توانم فرو دهم…!
نظرات 8 + ارسال نظر
فرزانه یکشنبه 21 آبان 1391 ساعت 18:27 http://www.smoothnotesoffe.blogsky.com

ادمهای دنیای من
حتی از رفتن به کوچه در هراسند
در روشنای روز
دل به دریا زدن که
ارزویی محال ست
اینجا وفور ریاضی دان ست
و حاصل این همه تقسیم و ضرب و معادله
گرداب عمیقی ست
به نام تنهایی.....


قشنگ بود،مرسی

ندای باران یکشنبه 21 آبان 1391 ساعت 21:07 http://nedaye-baran.blogsky.com

برای من رو کج بافته

هی روزگار...

reyhane دوشنبه 22 آبان 1391 ساعت 10:07 http://www.royekhatezendegi.blogfa.com

من فقط و فقط خودم هسـتم :

مملو از عیب ها، کاستی ها و سستی ها

کسی که واقعا دوستم داشته باشد

فراسوی آنها را خواهد دید ، وبا وجود همه

نقص هایم مرا در آغوش خواهد کشید

و از میان آنها دوستم خواهد داشت . . .





قشنگ بود،مرسی

عروس دوشنبه 22 آبان 1391 ساعت 18:32 http://madarshoharam.blogsky.com

مال من که حسابی زیر و رو بافته شده ولی خب کشباف هم بد نیست تنوع داره

‎شاید

میلاد آرشام دوشنبه 22 آبان 1391 ساعت 19:46 http://arsentus.blogsky.com

اینقد تنگ که خفه شم

‎هی روزگار

مهتاب سه‌شنبه 23 آبان 1391 ساعت 14:17 http://www.mahttab.blogsky.com

تنهایی را دوست دارم …

بی دعوت می آید ، بی منت می ماند ، بی خبر نمیرود

پسر روانی پنج‌شنبه 25 آبان 1391 ساعت 18:53 http://pesare-ravani.blogfa.com

Mr PACT پنج‌شنبه 16 آذر 1391 ساعت 19:25 http://www.misaghetanha.blogsky.com

خیلی خیلی قشنگ... گل گفتی...

مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد