ماه...

تو ماه را دوست داری... من ماه هاست که تو را...

احساس من...

احساس من قیمتی داشت که تو برای پرداخت آن فقیر بودی...

انسان...

انسان موجودی است که زیاد موجود نیست...!

زنگ انشا...

خدایا می بینی...؟ حالا که پر از حرفیم دیگر زنگ انشا نداریم...!

عزرائیل...!

از بین این همه که جان آدم را به لب می رسانند،تنها نام عزرائیل بد در رفته است...

بی خیال...

بی خیال است،خیلی بی خیال...همان کسی که تمام خیال من است...

حرف های دلم...

دیگر حرف های دلم را انبار نمیکنم...این روز ها هرچه را انبار کنی گرانتر میشود...

آمدم نبودی...

آمدم،نبودی...رفتم،شاید بیایی...

سال تحویل...!

تحویل نمیگیرم...سالی که بدون تو تحویل شود...!

بلا تکلیفی...

چه تکلیف سنگینی است "بلا تکلیفی" ...وقتی نمیدانم دارمت یا ندارمت...