قصه

یکی بـــود،یکی... مــن میروم قصّــه باید آغــاز شود...
نظرات 5 + ارسال نظر
دیباجون جمعه 24 شهریور 1391 ساعت 16:50 http://www.dibajoon.blogsky.com/

بقیه قصه چی شد

من دیگه رفتم...خبر ندارم که

دیبا جون جمعه 24 شهریور 1391 ساعت 16:54 http://www.dibajoon.blogsky.com/

اپم بیاین

میلاد آرشام جمعه 24 شهریور 1391 ساعت 16:56 http://arsentus.blogsky.com

ای بابا... بذار برسیم بخونیم خو
همینطور پشت سر هم آپ میکنی

ولی میگماااااااا تو اصلا اون پست رو نخوندی

نه دیگه،نخوندم که

سامان جمعه 24 شهریور 1391 ساعت 17:15 http://www.farda-2012.blogsky.com

سلام ابجی گلم خوبی؟
کجا به سلامتی میخوای بری؟
شوخی کردم
جالب بود
اپ هستم خوشحال میشم بهم سر بزنی
برایت ارزوی شایسته ترین ها رو دارم.

سلام.مرسی خوبم...رفتم که قصه شروع بشه دیگه! باشه حتما میام

دیبا جون جمعه 24 شهریور 1391 ساعت 17:48 http://www.dibajoon.blogsky.com/

اپ هستم این کوتاه ترین قصه بود که من خونده بودم

گاهی وقتا بعضی قصه ها از همون اول شروع نشه بهتره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد